نحوه برخورد افراد خانواده با افراد معتاد ( قسمت سوم )

 

نحوه برخورد افراد خانواده با افراد معتاد  ( قسمت سوم )

 

در قسمت قبلي در مورد نحوه برخورد با فرد وابسته به مواد در مرحله پيش از تأمل صحبت كردم و در اين قسمت نحوه برخورد با اين افراد در مراحل بعدي تغيير را توضيح خواهم داد.

 

2- مرحله بعدي تغيير است. در اين مرحله فرد درک مي کند و مي فهمد که مشکلي دارد و به طور جدي در مورد آن فکر مي کند ودر اين زمينه مي خواهد دريابد مشکل چيست و به چه علتي اين مشکل به وجود آمده است و راه حل هاي آن چيست.

 

در اين وضعيت فرد ممکن است در مورد مشکل  خود اطلاعات زيادي داشته باشد ولي هيچ گاه درمان را شروع     نمي کند. در اين مرحله اطرافيان فرد بايد مثل مرحله قبل عمل کنند يعني اطلاعات و آگاهي فرد را از عواقب رفتارش بيشتر کنند. با اين تفاوت که در اين مواقع گاهي تحريک کردن مثبت از لحاظ عاطفي هم مي تواند تا حدي موثر باشد و خيلي وقت ها يک صحبت کودکانه از طرف فرزند فرد وابسته به مواد مي تواند او را تکان دهد. مثلا بچه  بگويد : " ديروز بچه ها من را به خاطر اينکه تو معتاد هستي در جمع خود راه ندادند و مسخره کردند." يا همسر بگويد: " همکلاسي پسرت همه دوستانش را براي تولدش دعوت کرد به غير از پسر تو." يا پدر به پسرش بگويد: " مادرت ديروز گفت در زندگي هيچ نگراني خاصي ندارد به غير از شکست هاي تو در زندگي. "   

 

 يادمان باشد  !!!؟؟؟؟

 

 اولاً  اين جملات بايد بسيار کوتاه باشد و سريع تمام شود و بحث پيگيري نشود چون اگر ادامه پيدا کند کار به بحث و جدل و دعوا مي کشد و در صورتي که فرد وابسته به مواد از ما پرسيد:     " چرا اين صحبت را مي کني؟ يا داري کنايه مي زني." خيلي آرام به او مي گوييم:" کنايه نمي زنم فقط  گفتم که اطلاع داشته باشي." 

 

ثانيا ً اين اطلاع رساني بايد کاملا واقع گرايانه و به دور از اغراق باشد چون ممکن است اغراق يا دروغ بعد ها به عنوان دست آويز در بحث ها استفاده شود. دوباره تاکيد مي کنم  اين جملات بايد بسيار کوتاه باشد و سريع تمام شود وبحث پيگيري نشود چون اگر ادامه پيدا کند حتما تبديل به جدال مي شود.

 

اين جملات را بسته به وضعيت ادراکي فرد مي توان بسيار کوتاه تر ادا کرد مثل :" آقاي جعفري مي خواست روز  پنج شنبه براي خواستگاري رعنا بيايد." دقت بفرمائيد در سه جمله از چهار مثال من حتي  کلمه اعتياد هم بيان نشده است.ما با اين صحبت ها در اين مرحله قصد داريم تا حدي عواطف فرد را در جهت مثبت تحريک کنيم و به او کمک کنيم از خود و آثار رفتارش بر خود و محيط آگاه شود.

 

گاهي از اوقات اين افراد در مورد آينده خودشان صحبت مي کنند و اينکه دلشان مي خواست به کجاها برسند و چه هدف هايي داشتند و به آنها نرسيده اند ، در اين مواقع ما به عنوان همراه فرد مي توانيم به او موانع رسيدن به اين مشکلات را يادآوري کنيم : مثلا فردي که مغازه دارد از پيشرفت همکارش صحبت مي کند که چگونه مغازه و کسب و کار موفقي دارد و مي گويد من هم برنامه  داشتم  مثل او بشوم در اين موقع يک همراه خوب مي تواند بگويد :       "اي کاش            مي توانستي صبح زودتر بلند شوي و به مغازه ات بروي ، فکر نمي کنم اين هدفي که در نظر گرفته اي غير قابل دسترس باشد."

 

نکته مهم در افرادي که در مرحله تامل هستند اين است که  احساس کنند اگر تغيير را شروع کنند  حامي و پشتيبان دارند در عين حال بعضي ها وعده هايي به فرزندان خود مي دهند که ممکن است بسيار اغراق آميز و بيش از اندازه باشد که قابل اجرا نيست يا بعداً به دليل عدم اعتماد به او از انجام آن طفره مي روند ( مثل وعده خريد اتومبيل و مغازه و کار ) و عدم برآورده شدن آن باعث سرخوردگي شديد فرد و بهانه اي براي بازگشت به مواد مي شود.
در عين حال مي توانيم با صحبت ها خود جوري به فرد القا کنيم که اگر تغيير کني ما در کنار تو هستيم.

 

 3 -  مرحله بعدي تغيير مرحله آمادگي است که در اين مرحله  فرد آماده انجام يک عمل و تغيير است و تصميم خودش را براي تغيير گرفته است و طرحي را براي خودش مي ريزد مانند فردي که از دايو استخر بالا رفته و روي لبه آن ايستاده و آماده شيرجه است.در اين مرحله نقش ما  نقش مشوق است. بايد به او القا کنيم شجاعت اش را دارد و مي تواند عمل کند و ما هم  در اين راه  با او همراه هستيم .

 

 4 - مرحله بعدي شايد آشکارترين مرحله براي تغيير فرد وابسته به مواد از ديدگاه يک  ناظر خارجي باشد. در اين مرحله فرد آشکارا رفتار خود را تغيير مي دهد مثلا کشيدن سيگار را متوقف مي کند و وارد يک برنامه درماني        مي شود. در اين مرحله ما عملا مي بينيم فرد تغييري کرده است و بزرگترين اشتباه ما به عنوان درمانگر و خانواده اين است که فکر کنيم مرحله عمل مساوي با تغيير است و فکرکنيم که ديگر کار تمام شده است و ديگر براي اين فرد ادامه درمان لزومي ندارد.

 

در حاليکه در اين مرحله تازه کار مهم شروع مي شود و آن نگهداري و پايدار کردن اين تغيير است .

 

 5 -  مرحله نگهداري : معمولا وقتي فرد رفتار مصرف مواد دارد خانواده تکليفشان مشخص است که اين فرد اين مقدار پول را در فلان ساعت و فلان جا براي مصرف مواد خرج مي کند، الان سربساط است و حالا موقع نئشگي او است و حالا خمار است و تقريبا به روال کار که البته صحيح نيست خو گرفته اند . ولي وقتي فرد  وارد مرحله عمل شده است و مصرف مواد را کنار گذاشت آن وقت اين نگراني سراغ خانواده مي آيد که نکند اين فرد برگردد و دوباره مصرف کند و اين نگراني باعث حرکاتي مثل تعقيب فرد ، ممانعت از خروج او از منزل، گشتن جيب ها و اتاق او و بحث هاي طولاني براي عدم مصرف ، شک کردن هاي بي جا ، درگيري براي تست و آزمايش و تهمت و افترا به بيمار مي شود.

 

مثلا فردي که مصرف مواد را کنار مي گذارد دچار حالت بي حسي مي شود که افراد خانواده آن را به مصرف مجدد ماده تعبير مي کنند و با او برخورد مي کنند که همه اين رفتارها اشتباه است .
 

خانواده در اين مرحله در عين حفظ هوشياري و پذيرش احتمال لغزش بايد بيشتر خوشحالي خود را در مورد تغيير نشان بدهند تا  فرد متوجه بشود اين عمل او چه تاثير مثبتي بر روي ديگر افراد مي گذارد. افراد خانواده بايد جوري رفتار کنند که احياناً اگر فرد در مسير خود لغزشي داشت مستقيماً با خود خانواده و پزشک مطرح کند نه اينکه آنرا مخفي کند و نه اينکه آنرا مخفي کند تا افزايش پيدا کند.

 

نکته آخري که در مورد اين مراحل بايد ذکر کنم اين است که فرد در اين مراحل ممکن است گاهي پس رفت کند و اين به معني شکست نيست بلکه بايد دراين مرحله بررسي شود که علت پس رفت و يا لغزش بيمار چه بوده است و از آن به عنوان تجربه اي استفاده کرد و در تلاش مجدد براي تغيير آن را مد نظر داشته باشيم.

 

پس يادمان باشد برگشت به عقب و لغزش فرد به معني شکست نيست و نبايد موجب سرخوردگي شود.

 

بازگشت به صفحه اصلی ...